علاقه زنان به کفش دلیل انتخاب شخصیت اول فیلم شد، قضاوت با کفش ها
به گزارش مجله بای بلاگ، خبرنگاران- گروه هنر: پاهایی که به جهان می آیند، عظیم می شوند، با کفش ها همراه می شوند و کفش هایی که عاشق می شوند و... این پاها و کفش ها بازیگران اصلی فیلم 316 هستند که این روزها روی پرده سینماهای هنر و تجربه رفته است؛ فیلمی که چهره ها نمایش پیدا نمی نمایند و این بار پاها و کفش ها هستند که قصه را روایت می نمایند. قصه زنی 63 ساله که از خاطرات 9 سالگی خود می گوید، از دوره های مختلف تاریخی.
316 دومین فیلم پیمان حقانی است که آن را همچون اثر اولش مردی که گیلاس هایش را خورد با همکاری حمیدرضا کشانی نوشته است.
فیلم اول حقانی در جشنواره های زیادی شرکت کرد و جوایز بسیاری هم بدست آورد. 316 هم اگرچه تا به امروز در چند جشنواره حضور یافته است اما خود کارگردان معتقد است این اثر را بیشتر از اینکه برای جشنواره ها و یا منتقدان ساخته باشد برای مخاطب عام ساخته است.
کارگردان و نویسنده فیلم 316 در قسمت اول این تبادل نظر از گروه سینمایی هنر و تجربه، هزینه هایی که برای فیلم متحمل شدند و اینکه سینما باید مستقل از دولت باشد، سخن گفتند. پیمان حقانی بیان نمود که یکی از مسائل سینمای ایران به دلیل بودجه هایی است که دولت در اختیار سینماگران قرار می دهد. حقانی و کشانی همچنین از ایده ساخت فیلم خود گفتند که چطور از کفش ها در مترو گرفته شد و ابتدا قرار بود یک فیلم کوتاه باشد ولی به فیلم بلند سینمایی تبدیل شد.
در قسمت دوم نیز حقانی و کشانی بیان نمودند که اگرچه در تبلیغات فیلم بیان شده است که تنها پاها و کفش ها به نمایش درمی آیند اما برای جذابیت فیلم مجبور بوده اند نماهای دیگری هم استفاده نمایند و مهمترین ویژگی فیلم شان این است که در آن چهره به نمایش درنمی آید.
در قسمت سوم این تبادل نظر نیز پیمان حقانی از روایت فیلم و اینکه نریشن ها برای جذابیت و تکمیل کردن تصاویر زیاد شده است، سخن گفت. کشانی نیز بیان نمود که روایت در فیلم باعث شده است که یشتر به سمت ادبیات بفرایند و این فیلم از این حیث نگاه زیادی به اقتباس ادبی داشته است.
نویسنده و کارگردان 316 در قسمت انتهای این تبادل نظر بیان نمودند که علاقه خانم ها به کفش و خاطرات و داستان هایی که آنها با کفش ها دارند باعث شده است که شخصیت اول فیلم خود را یک زن انتخاب نمایند.
قسمت انتهای این تبادل نظر را می خوانید:
*آقای حقانی شما در بخشی از صحبت هایتان بیان نمودید که هدف تان از ساخت فیلم 316 لذت بردن مخاطب بوده است، هدف شما در فیلم بعدی چه خواهد بود؟
پیمان حقانی: ببینید من فیلمنامه کار اولم مردی که گیلاس هایش را خورد را هم با حمیدرضا کشانی با هم نوشتیم. آن موقع 24 سال داشتم و به کشانی گفتم طرحی دارم که می خواهم با آن به دنیاگردی و فستیوال های گوناگون برویم. حمیدرضا کشانی آن موقع 23 سال داشت و به سینمای داستان گو علاقمند بود. فیلم اول ما مینی مال و سیاه و سفید بود و نزدیک بود در کن هم پذیرفته گردد و در نهایت به بخش مسابقه جشنواره های پوسان، ماردل پلاتا و سارایوو راه یافت و همچنین جایزه های منتقدان از روسیه، بازیگری از تورنتو، هیات داوران اتریش و دیگر فستیوال های عظیم و کوچک را دریافت کرد. ما فستیوال های زیادی رفتیم و حالا بعد از این فستیوال گردی ها و بردن جایزه ها می خواستیم فیلم بعدی خود را بسازیم. برای ما چندان خوشایند نبود که وقتی خود را معرفی می کنیم کسی نمی دانست که فیلمساز هستیم درحالیکه فیلم اول ما بعد از درباره الی بیشترین حضور بین المللی را داشت اما خود شما الان آن فیلم را ندیده اید ولی 316 را دیده اید. من این بار با خود گفتم می خواهم فیلمی بسازم که در سینما دیده گردد و مخاطب عام البته نه معنای سطحیش از آن لذت ببرد و اگر قرار نبود این هدف را داشته باشم، می توانستم نریشن های فیلم را هم کمتر کنم.
محمدرسول اف وقتی فیلم را دید خیلی آن را دوست داشت و گفت چه جسارتی داشته ام که سراغ فراوری چنین اثری رفته ام و از من خواست که نریشن ها را کم کنم تا به فستیوال های بیشتری برود. زمانیکه او چنین حرفی به من زد به فکر رفتم زیرا او در فستیوال های زیادی حضور داشته است. من حتی دچار تردید شدم و به صداگذار گفتم نریشن ها را کمتر کنیم که او اجازه نداد حتی جمله ای حذف گردد.
من نمی خواستم یک فیلم فستیوالی بسازم بنابراین از حذف پلان های راوی منصرف شدم. اتفاقا می خواستم فیلمی بسازم که با تماشاچی عادی تر سینما هم ارتباط برقرار کند. مادر حمیدرضا کشانی تماشاچی عادی سینماست و زمانی که با فیلم اشک می ریزد و به ما تبریک می گوید، من برنده شده ام و به هدف خود رسیده ام اما برای اینکه جواب شما را بدهم فیلم سوم من قرار است هم به فستیوال ها راه یابد و هم در گیشه حضور موفقی داشته باشد.
*درباره بخش های مستندی که در فیلم استفاده نموده بودید شرح دهید. البته گفته بودید که بخشی را از آقای کامران شیردل گرفته بودید.
حقانی: بله تصاوبر انقلاب را از آقای شیردل گرفته بودیم اما برخی از تصاویر جنگ آرشیوی بودند.
*این تصاویر اگرچه بسیار ناب بودند اما فکر نمی کنید زمان نمایش آنها طولانی شده بود تا جاییکه در اپیزود انقلاب و جنگ کلا فیلم از راستاش خارج شده است؟
حقانی: تقریبا می توانم بگویم که همه در این باره به من گفته اند که زمان نمایش آنها طولانی شده است اما خود من از طرفی خواستم همه این تصاویر در فیلم باشد. فکر می کنم ما هر سال 22 بهمن ماه برخی از تصاویر این دوران را آنقدر می بینیم که حتی تصاویر کامران شیردل که کسی آنها را ندیده است برای ما تکراری به نظر می رسد. بالاخره آن صحنه ها با دوربین صدها فیلمبردار و عکاس دیگر ثبت و ضبط و دیده شده است و به همین دلیل شاید این صحنه ها در فیلم من جذاب نیست اما برای من که دارم قصه ای از یک برهه زمانی را که به شدت مهم است تعریف می کنم حدود چهار دقیقه چندان زیاد نبود.
ما مجبور بودیم برای قصه فرایند خشونت و بعد شادی را به این شکل بیاوریم. این بخش را هم از یک زاویه دوست دارم چون هیچ گاه در هیچ فیلمی انقلاب را از زبان یک دختر 9 ساله نشنیده بودیم و در 316 این اتفاق رخ می دهد که البته یک زن 63 ساله است که خاطرات 9 سالگی خود را تعریف می نماید. او می گوید وقتی مردم شعار می دادند من فکر می کردم شعر می خوانند.
من از آقای ایرج شهزادی خواستم فرایند تاریخی شعارها دقیقا همانی باشد که در وقایع تاریخی بوده است که به طور مثال ابتدا از مرگ بر شاه آغاز می گردد. ما سعی کردیم با سریع ترین نوع مونتاژ این کار را انجام دهیم. شاید برای تماشاگر چون خیلی این شعارها را شنیده و یا دیده است جذاب نباشد اما درهر حال این تصاویر از نظر من لازم بود.
*دلیل من زیاد دیده شدن این تصاویر نبود بلکه معتقدم فیلم را از راستا خودش منحرف می نماید.
حقانی: البته من به خانم صفی یاری هم گفتم و چون او را در تدوین خیلی قبول دارم در این باره بحثی نداشتم.
*فکر می کنم فیلم شما به شدت تحت تاثیر ادبیات است مخصوصا فرم قصه گویی آن نشان می دهد که متاثر از ادبیات پیش رفته اید. می خواهم خود شما بگویید که ادبیات چقدر سینمای شما را می سازد و یا چقدر به اقتباس معتقد هستید؟
حقانی: من پیش از این یکی از نمایشنامه های آرتور میلر را به فیلمنامه تبدیل کردم که شاید یک روز آن را هم کار کنم. من معتقدم یکی از نقاط ضعف سینمای ما این است که نمی تواند به راحتی قصه بگوید. در حال حاضر سینمای ما دو نوع فیلم دارد یک نوع سینمای ساده و بی ادعاست و ممکن است از آن فیلم های خوبی هم دربیاید اما 99 درصد این فیلم ها را باید دور ریخت که البته چون بی ادعاست انتظار چندانی هم از آنها وجود ندارد. بخش دیگری هم هست که جدی است و من بیشتر به آن گلایه دارم که در آن سینماگران حدود 30 سال است مثل کیارستمی فیلم می سازند و جایزه می گیرند و فکر می نمایند که هنرمند هستند. البته الان خدا را شکر این فیلمسازان سعی دارند مثل اصغر فرهادی فیلم بسازند که سینمای قصه گو و درامی دارد. روزی که فیلم او اسکار گرفت من به دیگران گفتم از من نپرسند که این اثر را دوست داشته ام و یا به نظرم چگونه بوده است بلکه بیان نمودم که همین قدر که یک فیلم قصه گوی درام توانسته است مهمترین جایزه ها را بگیرد و حالا نسلی از فیلمسازان نیز از آن الگو می گیرند، بسیار خوب است. به نظرم سینمای کیارستمی که البته شاهکار است ضد قصه و حتی ضد سینماست و این باعث می گردد که بخش جدی سینما که به دنبال وی هستند به سینمای مینی مالیستی ضد قصه تبدیل گردد که گاهی هم این افراد اصلا سینما بلد نیستند و البته با خود فکر می نمایند، می توانند جایزه بگیرند و اتفاقا کار خود را به درستی انجام می دهند.
به همین دلیل من در فیلمسازی خود معتقدم هر چقدر کتاب بخوانیم و مطالعه داشته باشیم، باز هم کم است و تاثیر زیادی بر قصه در سینمای ما خواهد داشت.
حمیدرضا کشانی: ادبیات در فیلم ما تاثیر گذاشته است. درواقع وقتی از راوی استفاده می کنید چاره ای ندارید جز اینکه به ادبیات رجوع کنید و اگر ادبیات بلد نباشید یا در این حوزه مسلط نباشید، احتمال اینکه بتوانید متن خوب و یا حتی متوسطی بنویسید بسیار کم است.
با این حال ایده ای که پیمان حقانی برای ساخت فیلم بیان نمود ذهن را به سرعت به سمت چند کتاب می برد که فضایی داشته باشند که هم یک داستان جدی را تعریف نمایند و هم با نوعی فرم شوخ طبعی جلو بفرایند و درنهایت قضیه را جدی بازگو نمایند. در این شرایط تنها کتاب هایی که به ذهن آدمی می آید آثار زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی و ژاک قضا و قدری و اربابش است. کتاب زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی این میان اثر محبوب مشترک میان من و حقانی بود و حتی ما جمله ای را هم از این اثر در کار خود آوردیم.
اصولا در این کارها هر چقدر به سمت راوی بروید باید به سمت ادبیات حرکت کنید. در اینجا کار راحت تر بود چون بستر ما تاریخ بود و در کشوری قرار داشتیم که دو اتفاق مهم انقلاب و جنگ در آن اتفاق افتاده است. این دو اتفاق می تواند قاعده یک نسل و یا فرهنگ یک کشور را عوض کند. آمریکایی ها به جنگ ویتنام رفتند و حدود 10 سال بعد جنبش هیپی و راک از پی بوجود آمد. ما هم در کشوری زندگی می کنیم که دو سال بعد از انقلاب جنگ شد و اتفاقات زیادی در این میان رخ داد. یکی از دلایلی که من فکر می کنم این صحنه های جنگ و انقلاب چندان زیاد نیست تاثیرگذاری این رویدادها است.
حالا اگر ما ادبیات را خوب بشناسیم و بستر تاریخی کشور خود را هم داشته باشیم معمولا قصه ای بدست می آید که مخاطب تا انتها درگیر آن می گردد اما اینکه ممکن است آن را دوست داشته باشد یا از آن خوشش نیاید، داستان دیگری است. متاسفانه فقر مطالعه کتاب نه فقط در میان مردم بلکه در میان فیلمسازان هم وجود دارد.
حقانی: ما قراری گذاشتیم تا سال جاری بیشتر کتاب بخوانیم و حتی سال گذشته یکی از نقدهایمان به یکدیگر این بود که ببینیم هر یک چند کتاب خوانده ایم.
*فایده ای ندارد، وقتی تمرکز یا حوصله اش نیست کسی به سمت کتابخوانی نمی رود.
حقانی: چرا فایده اش این بود که حمیدرضا کشانی در عرض دو ماه، سه کتاب را خواند.
کشانی: ولی به نظر من هر کسی که کار سینما می نماید باید حتما کتاب جزء از کل با ترجمه پیمان خاکسار را بخواند.
*نکته ای درباره لحن گوینده گفتار متن شما وجود دارد این است که در تمام اپیزودها خیلی شوخ و شنگ است و تنها زمانی که به مرگ خودش نزدیک می گردد کمی این لحن گرفته می گردد و صدا فروکش می نماید. آیا برای این مساله تعمدی داشتید؟
حقانی: من حدود چهار و نیم ماه دنبال یک نفر برای روایت نریشن می گشتم. به تمام دوبلورهای رادیو و تلویزیون هم مراجعه کردم و خیلی برای من جالب بود که همه آنها مونوتن می گفتند. بیان شان هم به شکلی بود که اگر شاد بود تا انتها فضا به همین صورت پیش می رفتند و یا اگر غمگین می شد همینطور ادامه پیدا می کرد و ما نمی توانستیم ریتم و فراز و فرودی را که در زندگی وجود دارد، داشته باشیم. تحصیلات خانمی که روایت فیلم را بر عهده دارد دکترای ادبیات است و اصلا گویندگی، حرفه او نیست. با این حال او بهترین کسی بود که بیشترین تغییر لحن را در صدایش داشتیم.
*در صحبت های خود اشاره کردید که چون انقلاب و جنگ دو بازه زمانی مهم در تاریخ انقلاب هستند، خواستید در فیلم شما هم وجود داشته باشند. انقدر این دو واقعه برایتان مهم بود که ناگزیر شد در انتها داستان از زمان حال جلو بزنید.
کشانی: بله دقیقا. انقلاب و جنگ پدیده های بسیار مهمی هستند و ما هم دوره هایی را انتخاب کردیم که بتوانیم هرچند کوتاه به این دو مبحث بپردازیم. ببینید ما یا در ستایش و یا در ذم جنگ فیلم ساخته ایم و هیچ گاه جانب وسط را حفظ ننموده ایم. فکر می کنم آمریکایی ها و انگلیسی ها روی هم رفته بیش از هزار فیلم درباره جنگ جهانی ساخته اند و هنوز هم درباره ویتنام فیلم می سازند اما ما هیچ گاه چنین آثاری نداشته ایم.
تغییر نسل در ایران بسیار سریع است و فاصله این نسل ها شاید هر پنج سال یک بار باشد. چرا باید نسل های ما اینقدر با یکدیگر تفاوت داشته باشند. به نظر من این دوره تاریخی انقلاب و جنگ که سپری شد، آنقدر مهم است که احتیاج بود ما درباره آن فیلمی بسازیم و حرف بزنیم.
حقانی: ما سال ها به گونه ای درباره جنگ حرف می زنیم که انگار پدیده خوبی بوده است. البته جنگ ما دفاع بود و این بخشش بسیار مقدس است اما نباید دراین باره به گونه ای سخن بگوییم که عده ای فکر نمایند جنگ به معنای هجومش هم خوب است.
بگذارید خاطره ای از یکی از عوامل را برایتان تعریف کنم، صداگذاری فیلم ما بسیار نوستالژیک است و من خواستم در بخشی از آن از صدای آژیر استفاده کنیم که همه در کودکی شنیده ایم اما صداگذار فیلم این مساله را قبول نکرد و از خاطره ای در کودکیش گفت که بعد از یک موشک باران تهران می رود روی بالکن و بعد از این حمله هوایی کلی دست و پاهای قطع شده را می بیند که ما یکی از صحنه های فیلم را هم از همین خاطره گرفتیم. او حتی تعریف می کرد که با شنیدن صدای آن آژیر حالش بد می گردد و قبول نمی کرد که در صداگذاری از آن استفاده کند. با این حال اهمیتش آنقدر بود که من از آهنگسازم خواستم تا آژیر را در قطعه جنگ بیاورد.
حرف من این است که نسل ما استرس های زیادی را به خاطر آن دوران دارد و کاش جامعه شناسانی وجود داشته باشند که تاثیر جنگ روی نسل ما را آنالیز نمایند. باید این تاثیر در نسل های مختلف کند و کاو گردد و به طور مثال ببینیم چرا نسل دهه 70 اینقدر نسبت به همه چیز بی خیال است.
*در تیتراژ انتهای تصاویر عوامل از روی عمد رونمایی شدند؟
حقانی: بله ایده ما این بود که در این فیلم که چهره ها نشان داده نمی گردد برخلاف همه فیلم ها که چهره عوامل را نمایش نمی دهند، عمل کنیم و خواستیم عکس عوامل فیلم را به نمایش بگذاریم اما با خود فکر کردیم که ممکن است این گمان پیش بیاید که خواسته ایم خود را مطرح و معروف کنیم بنابراین از عکس های کودکی عوامل استفاده کردیم و اتفاقا شاید خیلی ها دوست داشته باشند به طور مثال بدانند که خانم صفی یاری در کودکی چه شکلی بوده است.
*درباره فضای موسیقایی فیلم هم شرح بدهید چون فکر می کنم موسیقی این فیلم برای خودش شخصیتی دارد و در عین حال شخصیتش روی فیلم سایه نمی اندازد.
حقانی: این را بگویم که آهنگساز این فیلم بیشتر برای فیلم های خارجی موسیقی می نویسد و ما چون دوستان خانوادگی بودیم، توانستیم از او یاری بگیریم. او کارش بسیار خوب بود و من نکته ای را ابتدای کار از او خواستم. ما معمولا شخصیت ها را با چهره بازیگران قضاوت می کنیم و مهمترین چیزی که من از آهنگسازم خواستم این بود که تم موسیقی باید نوعی شخصیت پردازی داشته باشد و حتی مخصوصا به شخصیت پردازی بازیگر زن فیلم یاری کند.
دوست دارم در بخش صداگذاری فیلم از ایرج شهزادی و حیدر نجفی تشکر کنم که یک کار نشدنی را امکان پذیر کردند. فیلم ما شاید اولین اثر سینمایی بعد از دوران سینمای ناطق باشد که صدابرداری نداشت.
*البته می گردد چنین فیلمی را تصور کرد چراکه فضای فیلم شما به صدابرداری احتیاجی ندارد اما می توان روی آن صدا گذاشت.
حقانی: بله اما خیلی سخت است. حتی قسمت هایی را خود من تعجب کردم که چطور صداگذاری و سینک شده بود. حدود 3 ماه دو نفر روی صداگذاری فیلم کار کردند و به نظرم پروژه بسیار عظیمی بود. این دو باید دستمزد سه فیلم سینمایی را از ما می گرفتند که یک سوم را هم نگرفتند.
*چرا یک زن محور قصه شما نهاده شد؟
حقانی: شما تا به حال دیده اید که کفش برای یک مرد اینقدر مهم باشد که از روز اول مورد توجهش قرار گیرد. خود من چندان علاقه ای به کفش ندارم. فیلمنامه را من و حمیدرضا کشانی نوشتیم و دیدیم خود ما هیچ علاقه ای به کفش نداریم. حتی در دوران نوجوانی همواره مادرم برای خود من کفش می خرید. اگر در شبکه های مجازی نگاه کنید حدود 80 درصد خانم ها عکسی از کفش های خود گذاشته اند.
*نوعی مد شده است.
حقانی: قصه کفش ها قصه زنانه ای است و داستان مردها نیست.
کشانی: زمانی مطلبی را می خواندم که درباره وابستگی زن ها به کمد کفش هایشان بود و در فیلم ها هم نوعی کلیشه داریم که زن ها عاشق کفش های خود هستند.
حقانی: همچنین ظرافتی هم در این شخصیت بود که مردانه نبود و باید از یک زن استفاده می شد.
*چون ایده داستان شما درباره کفش هاست فکر می کنید واقعا می توان براساس کفش ها شخصیت افراد را قضاوت کرد؟
حقانی: بله مخصوصا افراد شلخته را می توان از این نظر سنجید. اینکه چقدر فردی تمیز و یا با دقت است قطعا در کفش او نمایش داده می گردد. به طور مثال بیشتر افراد شلخته کفش های خاکی دارند ولی افراد تمیز و حساس کفش های واکس خورده ای به پا می نمایند. همچنین ست کردن و هماهنگی هم نشان می دهد که فرد چه خصوصیات و ویژگی هایی دارد. همان قدر که یک ماشین نشان می دهد که شما میلیاردر هستید یا نه، کفش هم می تواند این ویژگی ها را نشان دهد.
با این حال ما قسمت مهمی از زندگی را با پاها و کفش ها جلو می بریم و برای خود من واقعا این نکته جالب است.
*اگر نکته ای برای جمع بندی دارید، بفرمایید؟
حقانی: من واقعا فکر نمی کردم، می توانم فیلمی بسازم که در آن چهره نمایش داده نگردد و این کار به خود من این جسارت را می دهد که شاید چند بار دیگر حداقل با رمان های شاهکار، این سبک را امتجان کنم و دوست دارم با رمان شب های روشن داستایوفسکی این مساله را امتحان کنم.
همانطور که گفتم برگرداندن کتاب های ادبی و اقتباس از آنها یکی از معضلات ساخت فیلم در سینماست که گاهی پیش می آید مخاطب تصویری را از شخصیت برای خود ساخته است که وقتی به سینما می آید 180 درجه تغییر می نماید و اگر ما بتوانیم فیلمی بسازیم که این قهرمان های داستان را نبینیم اما قصه را به بهترین حالت ممکن دربیاوریم، به نظرم پیشنهاد جالبی برای برگرداندن این شاهکارهای ادبی است. فکر می کنم تا به امروز اقتباس ها بیشترا بازخوردهای بسیار بدی داشته اند مثلا خود من نمی توانم فکر کنم که مارچلو ماستریانی شخصیت داستان شب های روشن باشد چراکه این شخصیت را کمی افسرده تر می دانم.
*هر کسی شخصیت را به گونه ای در ذهنش بازسازی می نماید.
حقانی: بله چون داستایوفسکی خودش شخصیت تلخی دارد و به راحتی با هرکسی ارتباط برقرار نمی نماید بنابراین نمی توان برای شخصیت رمان او مارچلو ماسترویانی را گذاشت که تاریخ سینما با او ارتباط برقرار می نماید. بنابراین از این نظر ساخت فیلم 316 برای خودم تجربه جالبی بود.
کشانی: البته من از این نظر با پیمان حقانی موافق نیستم که با کفش ها می توان شخصیت ها را قضاوت کرد و به نظرم تنها می توان با مدل و یا رنگ کفش برای آنها قصه تعریف کرد.
حقانی: البته من نگفتم کامل می توان قضاوت کرد بلکه منظورم این بود که تا حدی می توان ویژگی های شخصیت آنها را تشخیص داد و اگر چنین برداشت شد تصحیح می کنم.
کشانی: جذابیت همین است که می توان برای کفش ها قصه تعریف کرد مثل وودی آلن که در یکی از فیلم هایش برای افرادی که از مقابلش رد می شوند قصه تعریف می نماید و فکر می کنم همین برخورد را هم می توان با کفش ها داشت.
حقانی: نکته جالب دیگر هم این بود که وقتی در طول تحقیقات از خانم ها می خواستیم با کفش های خود قصه بگویند برخی تا 10 قصه و خاطره تعریف می کردند اما مردها چیزی یادشان نمی آمد و خانم ها واقعا با کفش های شان خیلی قصه دارند. برای همین هم شخصیت ما یک خانم انتخاب شد.
تبادل نظر از نغمه دانش آشتیانی
منبع: خبرگزاری مهر